اولين و يگانه فرزند پسر خانواده بود كه در 20 شعبان 1373 مطابق با 4 ارديبهشت 1333 در تهران در دامان پدر و مادر و خانواده‌اي كه با عشق به اسلام و مكتب اهل بيت عجين بود، ديده به جهان گشود.

از همان كودكي نشانه‌هاي بزرگي در مشي او نمايان بود، هوش و ذكاوت، ايثار و محبت، مديريت و ابتكار از جمله ويژگي‌هايي بود كه همواره اطرافيان و معلمانش بدان اعتراف مي‌كردند.

دوران دبستان را در مدرسه فرهاد كه از مدارس خصوصي آن روز به شمار آمده و داراي امكانات ويژه‌ي آموزشي و تربيتي بود سپري كرد. توجه او به كتاب‌هاي خاصي از نوع تاريخ و ادبيات كه در كتابخانه مدرسه وجود داشت و موفقيت‌هاي او در مسابقات كتابخواني، از جمله نكاتي بودكه آينده‌ي تأثير گذار او را در باور مربيان او تشديد مي‌كرد.

پس از طي موفقيت آميز دوران دبستان، دوران متوسطه را در رشته طبيعي در دبيرستان هدف شماره 1 آغاز كرد. در همين دوران بود كه تلاش‌هاي فكري و اعتقادي او براي فهم اسلام شكل گرفت .پس از اتمام  دوران  دبيرستان با شرکت در جلسات حسینیه بنی فاطمه که نزدیک منزل بود به بهره جويي از مدرسين حوزه علميه چون آيت الله ناصر مكارم شيرازي و آيت الله جعفر سبحاني  پرداخت .

نگرش ديالمه از همان آغاز با ديدگاه بسياري از جوانان، از جمله با دوستان و هم سن و سالانش متفاوت بود.

شرايط خانوادگي‌اي كه او در آن مي‌زيست، اقتضاي ادامه تحصيل در يكي از بزرگترين مراكز علمي و دانشگاه‌هاي معتبر خارج از كشور را داشت ، خصوصاً آن كه وي دانش آموز ممتاز و مبتكري به حساب مي‌آمد كه از هوش و ذكاوت ويژه‌اي بر خوردار بود. اما او برخلاف انتظار دیگران  در سال 1352 با انتخاب رشته‌ي پزشكي در دانشگاه مشهد، سرنوشتش رقم خورد.

اين امر نقطه‌ي عطفي در حيات او بود كه مي‌توان آن را آغاز هجرت به سوي تكليف دانست، در واقع همت بلندش از او شخصيتي ساخته بود كه به اداي تكليف بيش از هر چيز ديگر مي‌انديشيد ، امري كه در جوانان آن روزگار به ندرت يافت مي‌شد.

يك سال پس از ورود به دانشگاه به دليل فعاليت‌هاي سياسي شهيد عليه رژيم پهلوي از ادامه تحصيل در رشته پزشكي توسط ساواک  محروم و مجبور به تغيير رشته از پزشكي به داروسازي شد ، اما او كه به هدفي بزرگتر مي‌انديشيد همچون كوه، استوار و مقاوم به راه خود ادامه داد.

از سال 1352 تا اواخر سال 1356 كه مصادف با دوران خفقان رژيم منحوس پهلوي بود حركت جهادي خود را در دو بعد فكري و سياسي استمرار بخشيد.

او با تشكيل گروه‌هاي چند نفري اقدام به تبیین مفاهیم ونشر افكار ناب اسلامي شيعي به همراهی  شكل دهي مبارزه با رژيم ستم شاهي كرد .در محيطي كه مسلمانانش از چند نفر بي خط و نشان و بي تفاوت و يا گروه‌هايي كه بعدها منافق نام گرفتند تشكيل شده بود ، خط صحيح اسلامي را به دور از افراط و تفريط‌ها در جمع جواناني كه گِردش فراهم آمده بودند نمايان سازد و خود پيشتاز و الگوي تمام نماي اين تفكرباشد.

كسي كه از جريان‌هاي فرهنگي اجتماعي آن روزگار آگاه باشد به خوبي در مي‌يابد كه نقش سازنده‌ي اين انديشمند مجاهد جوان در تربيت ايماني جوانان آن عصر تا چه اندازه بوده است. بر خلاف بسياري از مبارزان دانشگاهي او به شدت به تهذيب و خود‌سازي خود و دوستانش همت داشت و معتقد بود كه مبارزه و اصلاح بايد از درون افراد آغاز شود، از اين جهت چيزي از ارزش‌هاي دینی  نبود كه بگويد و خود بدان پاي بند نباشد، عملش بيش از كلامش بود و مانند كساني نبود كه دين را به دنبال خود بكشند و به ميل خود تعبير و تفسير كنند.

اهتمام به عبادت، خصوصاً نماز اول وقت، علاقه به سجده‌هاي طولاني بعد از نماز، اهتمام به روزه و نماز شب راه‌هايي براي همين تهذيب بود .

پرهيز از رفاه زدگي و زهد انتخابي، او را با محروميت‌هاي جامعه پيوند مي‌داد ، بسيار ساده مي‌زيست و علي رغم اين كه دنياي حلال براي او فراهم بود اما او دنيا را عرصه ي تجلي پروردگار و آزمايش او مي‌ديد و ديگران نيز مي‌توانستند در محضر او بي‌مقداري دنيا را در برابر سراي عقبا حس كنند.

آنچه ديگران را به سوي او سوق مي‌داد، ويژگي‌هايي بود كه در منش او مشاهده مي‌شد. در معاشرت بسيار هوشمند ومؤدب بود، دلنشين و گرم سخن مي‌گفت، حضوري بسيار مطلوب و برخوردي متواضعانه داشت؛  هيبتي جذاب، آرامشي متفكرانه همراه با چشماني رنج آشنا، توانست افراد بسياري را، با افكار و انديشه‌هاي متفاوت به دور خود جمع كند.

نكته قابل توجه در طول مبارزات شهيد ديالمه اين بود كه مي‌كوشيد تا همه رفتارهايش از جلسات و درس‌ها گرفته تا مبارزات سياسي‌اش بر اساس عملكرد اسوه‌هاي الهي و ائمه معصومين(ع) باشد، از اين جهت به شدت از رفتارهاي غير اصولي و كور در مبارزه دوري مي جست و مي‌كوشيد تا راه‌هايي كه بر مي‌گزيند خالي از گناه باشد.

ترغيب مبارزان به دينداري و دينداران آن روز به مبارزه اصولي از مهمترين دغدغه‌هاي او بود.

نشر فرامين امام خميني (ره) مبني بر دوري جستن از حزب منحوس رستاخيز و هشدارهاي ايشان در مورد نقشه‌هاي صهيونيسم از نمونه كارهاي او در دانشگاه بود، همچنين شركت فعال در حركت‌هاي عليه شاه معدوم در اوج خفقان سالهاي 54 و 55 در مشهد و اعلام مرجعيت و زعامت امام (ره) به اشكال مختلف از جمله مواردي بود كه در دو نوبت موجب هجوم ساواك رژيم پهلوي به خانه او و دستگيري وي شد.

مهمترين ويژگي شهيد ديالمه در دغدغه مندي او بود. خصوصيتي كه شرط آن ، خردمندي و درك درست دين و حساس بودن به آن است. شهيد ديالمه از جمله كساني بود كه به شدت در برابر هجوم به دين حساس بود. در زماني كه امت به پا خاسته و مسلمان ايران و به خصوص نسل جوان تشنۀ اسلام، آماده فراگيري هر گونه اعتقادي بودند و گروه‌هاي مختلف در قالب‌هاي گوناگون در مسير انديشه‌هاي اين تشنگان قرار گرفته و با عناوين فريبنده توانستند مريداني براي خويش بسازند، شهيد ديالمه با قدرت ايماني كه در او بود توانست مفاهيم ناب دين اسلام اصيل و ژرفاي آموزه‌هاي آن را نشان دهد و كج روي‌ها را آشكار سازد.

تأثير گذاري شگرف او در جامعه از باب بيان مطالب جديد و واژگان روشنفكري و مانند اين‌ها نبود بلكه به سبب روش پسنديده او در عرضه‌ي اسلام بود .

قدرت بيان او در تبيين و تفهيم مسائل و احتياجات فكري جوانان دانشگاهي آن هم بدون ترس و هراس از سرزنش سرزنش كنندگان، از او شخصيتي محبوب و قابل توجه ساخته بود. شخصيتي كه در مقابل برچسب‌ها و انگ‌هاي گوناگون مقاومتي سخت‌تر از مقاومت كوه را نشان مي‌داد كه : المؤمن أصلب من الجبل.

همزمان با اوج گيري انقلاب شكوهمند اسلامي، تشكيلات فكري و مبارزاتي او كه براي شكل‌گيري آن، سال‌ها زحمت كشيده بود به نام "مجمع احياء تفكرات شيعي" اعلام موجوديت رسمي و علني كرد و با اين اعلان جوانان متعهدي كه منتظر بروز چنين محور استواري در ميان آن همه تبليغات زهر‌آگين دشمنان اسلام بودند به استقبالش شتافتند .

شهيد ديالمه اعتقادش بر آن بود كه بايد در زمينه‌هاي فكري و عقيدتي مردم به شكل عميق كار شود تا انقلاب اسلامي در سال‌هاي بعد قدرت تداوم داشته باشد، او اذهان نسل جوان را چون زمين بايري مي دانست كه بيم آن مي‌رفت بذر افكار التقاطي و انحرافي در آن كاشته و ثمرات خطرناكي را در پيش رو داشته باشد. او كه خطر نفاق و التقاط را به خوبي درك كرده بود نقشي شگرف در تطهير سيماي فرهنگ اسلامي از غرب زدگي و شرق زدگي ايفا كرد.

فرياد‌هايي از سر درد ، تكان‌هايي براي بيداري و ارائه طريق ، طرح‌هايي كلي از يك مكتب، نوعي بسيج فكري و روحي در جامعه دانشگاهي آن روز، آن هم در شرايط قبل و بعد از انقلاب، همه و همه حر كت‌هايي بود كه كارنامه پر برگ‌ و ‌بارتري براي او از ديگراني كه فرصت‌ها و امكانات بيشتري داشتند ايجاد كرد. خاطره باشكوه راهپيمايي 15 خرداد 55 در پايين خيابان مشهد طراحي كه با ابتكار آن شهيد بزرگوار و با" شعار درود بر خميني" شكل گرفت، نشانگر دقت، ظرافت و پشتكار او در ارائه طريق به جامعه به ويژه دانشگاهيان مبارز بود. بدون شك مقصود او از اين همه فرياد تنها تفسير حقيقت نبود بلكه تغيير مخاطب بود او نمي‌خواست فقط چيزي را تبيين كند او مي‌خواست درد انسانيت را در جان بي دينان و درد دين را در جان دينداران بي‌درد زنده كرده و تحول ايجاد كند.

و از آنجايي كه عقائد و باورهايش در حاشيه زندگيش نبود كه گاهگاهي به آن رجوع كند و دين براي او آدابي براي اوقاتي ويژه به حساب نمي‌آمد بلكه با آن زندگي مي‌كرد و نفس مي‌كشيد، از اين جهت هر كلمه‌اش جرقه‌اي بود و هر جمله‌اش شعله‌اي كه مي‌سوخت و مي‌گفت و مي‌سوزاند.

هر چند اين جديت و حرارت مرسوم آن دوران نبود و برخي به آن خرده مي‌گرفتند.

جلسات سخنراني عمومي در دانشگاه‌هاي مختلف مشهد و كلاس‌هاي مجمع احياء‌تفكرات شيعي براي عمق بخشيدن به مباني فكري و اعتقادي-سياسي جوانان، فرصتي بود براي درخشش جواني كه مأموريت خود را تبلور تكليف در نفوس آگاه و متعهد مي‌دانست .

بسياري از گزاره‌ها از قبيل ضوابط حركت بر صراط مستقيم ، در تنهايي ثقلين ، اگر فاطمه نبود، جايگاه و موقعيت زن در جامعه اسلامي و...كه امروز كليشه شده و به راحتي به زبان آورده مي‌شود، در عصر او در ميان دانشجويان و جوانان كه با رژيم ستم شاهي مبارزه مي‌كردند مطرح نبود و شايد بتوان گفت در دانشگاهيان آن روز چنين عباراتي غريب مي‌نمود. اوبراي اولين بار در سطح دانشگاه به جاي مباحثي چون: جامعه ي بي طبقه توحيدي، خود سازي انقلابي و مانند اين‌ها كه رايج بود ضوابط حركت بر صراط مستقيم را موضوع سخنان خود قرار داد تا نشان دهد كه دغدغه‌ها و دل مشغولي‌هاي او از سنخ ديگري است .

كلاس‌هاي مجمع با تفاوتي آشكار از حيث محتوا با ساير كلاس‌هاي آن روز كم كم جاي خود را در ميان نسل جوان باز مي‌كرد و البته اين تفاوت فقط در محتوا نبود، جدا سازي كلاس‌هاي خانم‌ها از آقايان براي اولين بار در قشر دانشجويي آن روز به منظور حفظ حدود و تقواي الهي، پيام بزرگي در بطن خود داشت كه فضاي كلاس‌ها را در ظاهر متفاوت نشان مي‌داد.

با استخراج و طبقه بندي واژگان، اصطلاحات و تعابير به كار رفته در مباحث مطروحه توسط هر شخص مي‌توان پي برد كه حساسيت‌هاي او در چه حوزه‌هايي بوده است، چرا كه پيامبر (ص) فرمودند : من احب شئياً أكثر ذكره (هر كس چيزي را دوست بدارد زياد يادش مي‌كند).

براي شناخت آرمان‌ها و دغدغه‌هاي دكتر ديالمه كليد واژه‌هاي پر تكرار او راکه نشان قاموس فکری اوست چنين مي‌يابيم :

مذهب - انسان - زمان - صراط مستقيم ‌- وجود معصوم - انديشه اسلامي شيعي - احياء - روحانيت و مرجعيت - اهل بيت - ثقلين – غدير- عاشورا – انتظار-فاطمه(س) –امام سجاد (ع).

سخنراني‌هاي او با سخنان شخصيت‌هاي ديگر يك تفاوت و تمايز چشمگير داشت، در كلام آنان بيشتر از اسلام سخن مي‌رفت و جز در موارد ضرورت به تشيع اشاره نمي‌شد، اما او بر اسلام شيعي پاي مي‌فشرد!!! مقصود       شهید از تاکید برکلمه شیعی اشاره کردن به اخذدین از منابع اصیل آن یعنی اهل بیت علیهم السلام و عدم التقاط آن با اندیشه های بشری بود .او  چنان با حرارت از قرآن كريم و اهل بيت(ع) سخن مي‌گفت كه گويي سرنوشت آن را فقط به او سپرده اند و او يكّه و تنها بايد رسالت‌هاي الهي را ابلاغ كند ، هنگامي كه از عاشورا و غدير سخن مي‌گفت تو گويي كه آن را از لابه لاي كتاب‌ها در نيافته بلكه آن‌ها را ديده و لمس كرده است، او همه چيز را جدي مي‌گرفت و جدي مي‌گفت، حتي واژه‌ها هنگامي كه بر زبان جاري مي‌شدند: مسلمان - عالم - انقلابي شيعه، آنان را به جِّد اراده مي‌كرد و از آنها انتظار ويژه داشت، به گونه‌اي كه انگيزه و هدف به مخاطب مي‌داد و افق جديدي به روي او مي‌گشود كه منجر به تحول مي‌شد.

گر چه سخنراني‌هاي او آينه تمام نماي وجود او نبود و هرگز ابعاد شخصيت او را نمي‌نماياند، كه او بسيار بزرگتر از آن بود كه در كلامش تجلي يابد . اين نكته را تنها كساني در يافتند كه افتخار مصاحبت با او را داشتند ، او عملش بيشتر از كلامش بود .

سال 1359 همزمان با اولين انتخابات مجلس شوراي اسلامي، پنچ تن از علماي طراز اول مشهد، دكتر ديالمه را به عنوان كانديداي خود به مردم معرفي كردند و يك بار ديگر پيامبر گونه اسامه‌ي زمان خود را بر بسياري از كبار و سالخوردگان ترجيح دادند و او نيز به هدف اداي تكليف با رأي قاطع مردم مشهد وارد سنگر مجلس شد و به تهران آمد.

آغاز دوران نمايندگي مجلس همزمان با رياست جمهوري بني صدر نقطه عطف ديگري در حيات شهيد بود كه ابعاد ديگري از شخصيت او را نمايان ساخت.

شهيد ديالمه اولين كسي بود كه قبل از رياست جمهوري، افكار بني صدر را مطالعه و نقادي نموده و نقاط ضعف بينش التقاطي وي را يافته بود و افكار او را در كتاب‌هايي مثل تعميم امامت ، مخالف ولايت فقيه مي‌دانست. لذا با رياست جمهوري او مخالفت كرد و اعلام كرد:

" رياست جمهوري بني صدر براي اسلام و جامعه اسلامي ايران يك فاجعه است"

و براي آن كه اين مخالفت در شعار و انديشه خلاصه نشود با جمعي از دوستان مجمع به عنوان اعتراض در محل روزنامه انقلاب اسلامي تحصن كردند.

شهيد ديالمه جريانات انحرافي منافقين را در سال 54 با انتشار اعلاميه‌هايي در سرتاسر دانشگاه مشهد به عموم مبارزين هشدار داده بود ، پس از پيروزي انقلاب آن را كالبد شكافي كرده و در ده‌ها سخنراني به نام " تبيين تبيين جهان" به نقد و بررسي كتاب ايدئولوژيك سازمان منافقين پرداخته وريشه‌هاي انحراف را بر اساس مباني دين آشكار ساخت و به جرأت اعلام كرد كه ايدئولوژي سازمان چيزي جز افكار ماركسيستي مزين شده به آيات قرآن نيست!!!

بسياري در آن روزگار اين حركت‌ها را تند و با شتاب مي‌دانستند اما او كه التقاط اين مباني برايش آشكار بود و اشخاص و گروه‌ها را با محك ارزش‌ها و عقايد ديني مي سنجيد، بنا نداشت كه با هيچ كس بر سر اصول و ارزش‌ها معامله كند. آري او فريادش از تفكرهاي جانبي كه به اسلام نزديك مي‌شد بلند بود، آن گونه كه او را در مقابل همه كساني كه مي‌خواستند به دين هجوم ببرند آشفته مي‌يافتي.

نكته قابل توجه اين بود كه مبارزات او با فرقان، منافقين، فدائيان خلق، حزب توده، حزب خلق مسلمان و ساير گروه‌هاي انحرافي آن روز حتي مخالفتش با بني صدر ريشه ي اعتقادي داشت. او جريان‌هاي اجتماعي و انحرافات فكري را مي‌شناخت لذا تنها كسي بود كه مبارزاتش با گروه‌هاي سياسي منحرف و مخالف انقلاب، ايدئولوژيك و بر اساس مباني فكري بود و نه بر اساس عملكردهاي سياسي، و درست به همين خاطر، آنچه را همگان سال‌ها بعد، وقتي تصويرش بزرگ مي‌شد و نزديك مي‌آمد، درك مي‌كردند، چشمان تيز بين او سال‌ها جلوتر مي‌ديد و از آن سخن مي‌گفت . خودش مي‌گفت:" جرم من آن است كه حرف‌هايم را زودتر از زمان مي زنم" .و درست به همين خاطر بود كه نوك تيز حمله دشمنان و منافقين به سمت او بود و وحشتي كه دشمنان از زبان او داشتند از حركت‌هاي ديگران نداشتند.

دقت و تأمل در مباحثي كه شهيد ضرورت طرح آنان را حس كرد و تبيين نمود ما را به كشف دو نگاه ويژه در او سوق مي‌دهد: يكي نگاه دشمن شناسي كه منجر به درك و طرح ريشه‌هاي تفكر منافقين و ساير گروه‌هاي انحرافي گرديد و نگاه ديگر ضرورت طرح معارف ديني در حد نيازهاي آن روز تا نشان دهد كه معرفت ديني تنها محدود به آنچه مبارزان آن روز مي پنداشتند، نيست. در ميان جمعيتي از مبارزان دانشگاهي آن روز كه تنها امامت را در 2 امام ، حضرت علي(ع) و امام حسين(ع) تصور مي‌كردند، سخن گفتن از رساله حقوقيه امام سجاد نگاهي ويژه بود.

نكته‌اي كه نبايد از آن غفلت كرد باور جدي شهيد به جايگاه مرجعيت و روحانيت اصيل شيعه بود ، او فقاهت شيعي را ملجأ و مرجع مردم مي‌دانست و بر عكس بسياري از روشنفكران دانشگاهي آن عصر كه اگر حرفي براي گفتن داشتند عادتاً روحانيت را مورد هجوم قرار مي‌دادند ، او همواره مدافع حريم مرجعيت و در رأس آنان ولايت فقيه بود.

سخنراني پر مغز او در تبيين جايگاه ولايت فقيه از پايگاه دانشگاه، نكته‌اي بود كه او را ازمبارزان و روشنفكران هم عصرش جدا مي‌كرد و البته اين دفاع تنها در بعد نظري نبود كه او به واقع تابع و پيرو راستين امام (ره) ، رهبر كبير انقلاب بود.

و زماني كه امام (ره) به دليل شرايط حساس كشور در سخنراني خويش اشاره نمودند كه رياست جمهوري نبايد تضعيف شود ، شهيد ديالمه علي رغم همه اسناد و مداركي كه بر عليه بني صدر و حمايت‌هاي استعماري از او و نقشه‌هاي خائنانه‌اش داشت لب فرو بست و به مدت 2 ماه همه سخنراني‌هاي خود را به تبعيت از كلام رهبر تعطيل نمود و گفت: «اگر از من در باره ي بني صدر بپرسند نمي توانم خلاف آنچه باور دارم بگويم ، از طرفي امام صلاح دانسته اند كه كلامي گفته نشود بنا بر اين در مجالس حضور نخواهم يافت.»

بالاخره آن زمان كه لحظه تاريخي رأي مجلس به عدم كفايت سياسي بني صدر فرا رسيد علي رغم همه توطئه‌هايي كه بر عليه او شد تا اسنادش را در مجلس طرح نكند، نگاه او اين بود كه من براي تاريخ حرف مي زنم تا نباشد كه آيندگان اينطور قضاوت كنند كه اولين مجلس شوراي اسلامي در رأي به عدم كفايت سياسي اولين رئيس جمهور خود مدارك و مستندات متقني نداشت!!!

آري بسيارند كساني كه چون شناخته نشوند دوست داشتني اند اما چون تجزيه و تحليل شوند لايق دوستي نيستند. اما شهيد ديالمه هر چه شكفته‌تر شد و هر چه حوادث تاريخي بيشتر او را مي‌نماياند، گرانبهاتر گشت ، به گونه‌اي كه اختلافش با ديگران ،كه در نظر اول مشهود نبود، آشكار مي‌گرديد.

به رغم اين كه شهيد ديالمه شخصيتي كاريزماتيك و پر جاذبه داشت ، امّا هيچ گاه مريد تراشي نكرد و در حالي كه كساني براي به دست آوردن مريد تدبير مي‌انديشيدند ، او متاع شهرت را به فلسي نخريد.

جمله مشهور او در هنگام انتخابات كه " من كيسه براي رأي جمع كردن ندوخته ام " نشان اوج اخلاص او بود .

او دغدغه نام و مقام نداشت و علي رغم 400 ساعت سخنراني براي جامعه جوان آن روز ،هماره از شهره شدن گريخت و هرگز از خويش سخن نگفت، در مصاحبه‌اي با روزنامه آزادگان آنگاه كه از او خواسته شد در مورد فعاليت‌هاي سياسي خود قبل از انقلاب و فعاليت‌هاي انتخاباتي براي ورود به مجلس توضيح دهد گفت :

« من سعي كرده‌ام در زمان فعاليت‌هاي انتخاباتي‌ام نه زندگي نامه‌‌اي براي خود بنويسم و نه در جايي مسائلي از گذشته‌ام مطرح كنم علت هم اين بود كه فكر مي‌كنم ما بعد از انقلاب بايد نشان بدهيم كه چه مي‌خواهيم انجام دهيم، تكيه بر گذشته فقط از ما يك سوپرمن مي‌سازد كه در ذهنمان تصور كنيم كاري كرديم و كم كم امر برخودمان هم مشتبه شود ... .

او جواني بود كه با مرزباني از حوزه تفكر شيعي درين راه پرچم افراشته و به پايگاه عزت خورشيد رسيد.

و همين امر نيز سبب شد كه هدف سهمگين ترين تبليغات سوء دشمن قرار گيرد .

و سرانجام يكشنبه 7 تيرماه 1360 در حادثه انفجار بمب كينه توسط منافقين در حزب جمهوري اسلامي به همراه 72 تن ديگر از ياران امام (ره) به شهادت رسيد .

پيكر پاكش درقم در صحن مطهر حضرت معصومه (س) ( مقبره شهيد مفتح ) به خاك سپرده شد تا يكبار ديگر تجلي عملي همه كوشش‌هايي باشد كه به جهت ايجاد وحدت حوزه و دانشگاه از اين مجاهد جوان تبلور يافت.

 

نظرها

    تاکنون نظری برای این مطلب ثبت نشده است .

ارسال نظر

برای نظر دادن ابتدا با نام کاربری و رمز عبور خود وارد سایت شوید یا ثبت نام کنید .
برای ورود یا ثبت نام اینجا را کلیک کنید .